پس شد عانچه شد.

مافیا و مافیاتر..!

پس شد عانچه شد.

مافیا و مافیاتر..!

روزی روزگاری، در سرزمینی دور، الهه، خون‌آشام، گرگینه، سایه، شبح، روح‌خوار، فراطبیعی، غول، جادوگر، گابلین و هر موجود ذی‌شعوری که تصورش را بکنید، در کنار هم می‌زیستند. برای نظارت بر این موجودات، هیئتی فراتر از قانون، متعهد، مقدس و شریف گرد هم آمدند و همانطور که به دنبال هر خیری، شر رخ می‌نماید، گروهک‌های شورشی کوچک و بزرگ نیز اندک اندک سر برآوردند.

آه..

در آن سرزمین دور، انسان‌هایی نیز می‌زیستند.

و این..

داستان آن انسان‌هاست.

طبقه بندی موضوعی

نویسندگان

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


مرد جوان مراقب باش. جاى تو بودم بدون حضور ارتش خانم هاى محافظم وارد هیچ درگیرى فیزیکى اى نمیشدم.


- پشتش را مى کند و مى رود. -

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۵
مایلز

~ خنجرهایش را بیرون می‌کشد ~

 

می‌تونیم حتا بیشتر وارد حوزه‌های تخصصی من شیم؛ ولی در کمال تاسف...

نمی‌تونم تضمین کنم که خوشت میاد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۲۷
آرسنیـک

کاش به جاى مشاهده و اندازه گیرى اطرافت که به وضوح تخصصت نیست، به کارى بپردازى که تخصصت هست دوست من. مثلاً.. هوم.. سکوت اختیار کردن؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۳:۴۵
مایلز
ریز می بینم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۸
آرسنیـک

مشاور بسیار کنجکاوه که بدونه چند نفر در صورت کشته شدن مزدور به خون خواهى این دوست عزیز برخواهند خاست، چون چنین رخدادى کمابیش گریزناپذیر به نظر میرسه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۲
مایلز